برنمی دارم چو آتش از لبم سیگار را
اینچنین آتش کشیدم روزهای تار را
خلوتم را می زند بر هم نگاه خسته ات
گر به روی پلکهایم جا دهم دیوار را
هر چه می خواهی که من گردن بگیرم حاضرم
حاضر گردن بگیرم حلقه های دار را
خرمنی از خاطراتت خوشه چینی کرده ام
کی تواند پر کند این خوشه چین انبار را
طوطی ام دریک قفس افتاده ام بر جان خویش
می زنم بر شیشه ی عمر خودم منقار را